623

صبح ها از ساعت شش و نیم بیدارم. اول گل پسر رو بیدار می کنم ،صبحانه اش رو می دم، تغذیه مدرسه اش رو آماده می کنم و می برم می رسونمش مدرسه. بعد که بر می گردم همین پروسه برای خانوم کوچولو تکرار می شه! ساعت شروع مدرسه گل پسر و مهد خانوم کوچولو یک ساعت اختلاف داره و این یعنی دو برابر شدن کار صبح های من! تا هر دوشون برن و من بر گردم خونه شده حوالی نه صبح.  دو ساعت و اندی وقت برای خودم  دارم که سعی می کنم به بهترین نحو ازش استفاده کنم. کتاب می خونم، کارای خونه رو انجام می دم، قلاب بافی و خیاطی می کنم و ...  تو هفته گذشته استخر و کتابخونه و کلاس هم رفتم، بعد مدت ها تنها و با آرامش! بعد دوباره باید خانوم کوچولو رو ساعت دوازده از مهد برگردونم و بیام خونه تا ساعت یک و نیم که مدرسه گل پسر تعطیل می شه برسه! وسط این رفت و آمدها خرده خریدهای خونه رو هم انجام می دم. 

شیرین ترین قسمت ماجرا وقتیه که قبل ساعت ده شب بچه ها خوابن و خونه به طرز بی سابقه ای آروم می شه! جوری که فکر می کنم این همه رفت و آمد روز به این آرامش شب می ارزه! خودم هم در نتیجه ی صبح زود بیدار شدن و خستگی روز، شب ها خیلی زودتر و راحت تر از قبل خوابم می بره شکر خدا.

و این است احوالات پاییزی ما!