576

تابستون سال قبل، تو دوره ای که حال روحیم چندان روبراه نبود و یه سری مشکلات به همم ریخته بود، پناه بردم به گلدوزی. دوست نازنینی دارم که تو گلدوزی استاده و یه روز که قرار بود برم خونه شون بهش گفتم چند تا از دوخت های کاربردی رو بهم یاد بده. تا شب با هم گلدوزی کردیم و حرف زدیم و درددل کردیم. بعدش من هر جا رو گیرم اومد گلدوزی کردم! مانتوم، بلوزم، شلوار جین خانوم کوچولو و ... یه سری نخ و پارچه هم گرفتم که  رویه ی میز اتو و جانماز و ... بدوزم ،اما دیگه حسش نیومد و نخ و پارچه ها موند گوشه ی کمد.  بعد تعطیلات بود که  جهت ایجاد تنوع و سرگرمی، دوباره هوس گلدوزی زد به سرم!  رفتم سراغ وسایلم و یه دسته گل بزرگ گوشه ی پارچه ام دوختم تا بعد هم نوار کتان و آستر بهش بدوزم و بیاندازمش روی میز اتو. یه طرح کوچولو هم جلوی شلوار خانم کوچولو دوختم و البته چند تا کار کوچیک دیگه هم مد نظر دارم برای دوختن!
بیشتر از نتیجه ی این جور کارای هنری، حس و حال خوبی  رو که انجام دادنش بهم می ده دوست دارم، شوق و ذوقش رو! خلاصه که از من به شما نصیحت اگه دچار یک نواختی و بی حوصلگی شدین یا دوست دارین یه تجربه جالب و هیجان انگیز داشته باشین، یه کار هنری انجام بدین. نتیجه اش عالیه!