534

برای شام ماکارونی سبزیجات درست می کنم با سویا و نخود فرنگی و قارچ. در حین غذا پختن  هر وقت دستم خالی میشه می رم سراغ گوشیم که گذاشتمش رو میز آشپزخونه و از روش کتاب می خونم. یکی از کتابایی که چند ماه پیش از فیدیبو خریدم، مجموعه داستان کوتاهه از یه نویسنده ی خانم ایرانی. وسط خرد کردن پیاز و قارچ و آب کش کردن ماکارونی های فرم دار، غرق می شم تو حال و هوای داستان ها و باز آرزوی دیرینه ام یادم میاد، نویسنده شدن! همون آرزویی که مثل خیلی از آرزوهای دیگه ام فقط در حد آرزو موند و نه کلاسی به خاطرش رفتم و نه کار دیگه ای  کردم جز همین نوشتن های ساده و معمولی تو وبلاگ و کانال...

533

بعد از نزدیک به یک هفته تعطیلی مدارس به خاطر آلودگی هوا که یه وقفه ی دلچسب بود برای شب ها تا دیر وقت بیدار موندن و کتاب خوندن و صبح ها تا لنگ ظهر خوابیدن، امروز تعطیلات تموم شد و بنده به سرکارم برگشتم. شغل شریف سرویس مدرسه ی گل پسر!

هوای صبح گاهی رو که شکر خدا  حجم آلودگیش خیلی کمتر شده با نفس عمیق میدم داخل و هوس پیاده روی تو پارک می کنم که چون از خونه فکرش رو نکرده بودم و کفش مناسب نپوشیدم امکانش نیست. دو تا نون بربری خاشخاشی می گیرم و بر می گردم خونه آماده برای شروع هفته ی جدید. 

الهی به امید تو!