ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
برای شام ماکارونی سبزیجات درست می کنم با سویا و نخود فرنگی و قارچ. در حین غذا پختن هر وقت دستم خالی میشه می رم سراغ گوشیم که گذاشتمش رو میز آشپزخونه و از روش کتاب می خونم. یکی از کتابایی که چند ماه پیش از فیدیبو خریدم، مجموعه داستان کوتاهه از یه نویسنده ی خانم ایرانی. وسط خرد کردن پیاز و قارچ و آب کش کردن ماکارونی های فرم دار، غرق می شم تو حال و هوای داستان ها و باز آرزوی دیرینه ام یادم میاد، نویسنده شدن! همون آرزویی که مثل خیلی از آرزوهای دیگه ام فقط در حد آرزو موند و نه کلاسی به خاطرش رفتم و نه کار دیگه ای کردم جز همین نوشتن های ساده و معمولی تو وبلاگ و کانال...
بعد از نزدیک به یک هفته تعطیلی مدارس به خاطر آلودگی هوا که یه وقفه ی دلچسب بود برای شب ها تا دیر وقت بیدار موندن و کتاب خوندن و صبح ها تا لنگ ظهر خوابیدن، امروز تعطیلات تموم شد و بنده به سرکارم برگشتم. شغل شریف سرویس مدرسه ی گل پسر!
هوای صبح گاهی رو که شکر خدا حجم آلودگیش خیلی کمتر شده با نفس عمیق میدم داخل و هوس پیاده روی تو پارک می کنم که چون از خونه فکرش رو نکرده بودم و کفش مناسب نپوشیدم امکانش نیست. دو تا نون بربری خاشخاشی می گیرم و بر می گردم خونه آماده برای شروع هفته ی جدید.
الهی به امید تو!