516

زندگی مشترک ما همیشه با سفرهای شازده همراه بوده. اوایل ازدواجمون چون دانشجوی یه شهر دیگه بود، بعدش به خاطر کارش نصف هفته رو خارج از تهران بود و بعدها سفرهای چند روزه ی گاه به گاه کاری که تو سال های اخیر تعدادشون کمتر شده خوشبختانه!

سال های اول این سفرها خصوصا مواقعی که طولانی می شد خیلی برام سخت بود. تمام مدت دلم گرفته بود و چندان دل و دماغ نداشتم! اما تو سال های اخیر سعی می کنم این دوری های هر از گاه رو یه فرصت ببینم. فرصتی برای  داشتن وقت بیشتر برای خودم، غرق شدن تو کتاب ، وقت گذروندن با دوستام، موندن پیش مامان و بابا... مهم تر از همه این که این دوری ها و دلتنگی ها کمک می کنه بیشتر قدر هم رو بدونیم و با هم مهربون تر بشیم!

تو سه سال اخیر سفرهای طولانی شازده، سفر زیارت اربعین بوده. سفرهایی که هر سال با کل خانواده اش رفته و من به خاطر بچه ها نتونستم همراهیش کنم. این موقع ها دل تنگی و دل گرفتگیم چند جانبه می شه  و  هی فکر می کنم یه زمانی چنین سفری قسمت منم می شه؟...