490

بعد یه دعوای خواهر و برادری که حسابی اشک خانوم کوچولو رو درآورده، می گیرمش تو بغلم، ناز و نوازشش می کنم و براش شعر می خونم: 

« یه دختر دارم شاه نداره

صورتی داره ماه نداره

....

شاه بیاد با لشکرش

شاهزاده ها دور و برش

واسه پسر کوچیکترش

آیا بدم ؟ آیا ندم؟»

خانوم کوچولو با هیجان و تکون دادن سر می گه:«بده، بده!!!» کلی خوشحال می شه و همه غصه هاش از یادش می ره!