488

به خودم گفته بودم این هفته، هفته ی مهمون دعوت کردنه. آخر هفته ی پیش که خرید رفتیم و به داد یخچال خالی  رسیدیم و بعدش یه حال اساسی به اوضاع خونه دادم، حساب کتاب کردم که سه شنبه و چهارشنبه برنامه ای ندارم و باید بعد مدت ها که به کلی دلیل موجه و غیر موجه، حال و حوصله ی مهمون دعوت کردن نداشتم، تنبلی رو بذارم کنار و حتما یکی رو دعوت کنم و طلسم رو بشکنم! 
زنگ زدم به یه دوست قدیمی که چند وقتیه گرفتاری های زیادش باعث کم شدن دیدارهامون شده و منم مدت ها از زیر بار دعوت کردنش شونه خالی کرده بودم! مهم ترین گزینه برای مهمونی تا روابط دوستانه کم رنگ نشه و امروز میزبانشون بودم. با سرو صداها، جیغ و داد ها،دعواها و ریخت و پاش های چهار تا بچه! با یه عالم حرف و صحبت و درد دل دوستانه، با کلی کار و خستگی و البته با حس های خیلی خوب! حس خوبی که مهمون با اومدنش به خونه میاره، حس پر رنگ شدن رابطه هایی که اگه به دادش نرسی رو به کم رنگی می ره، حس کنار گذاشتن تنبلی ها و بی حوصلگی ها...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد