446.احوالات شهریوری

از وقتی گل پسر مدرسه ای شده, شهریور برام شده یه ورژن خفیف تر از اسفند از جهت  کار داشتن و بدو بدو کردن! بابت معلم جدیدشون یه کم نگرانی داشتم که خوب باشه و خوش اخلاق _یکی از دعاهای همیشگیم واسه بچه ها اینه که خدا بهترین معلم ها و هم کلاسی ها رو که می تونن تاثیر مثبتی روشون داشته باشن سر راهشون قرار بده_ که بعد از جلسه معارفه هفته پیش یه کم خیالم راحت شد. خانم معلم به دلم نشست! چهره مهربونی داشت و به نظر از اون معلم های باتجربه و دلسوز و منظم می اومد. و البته از اون قسمت صحبت هاش که گفت من بچه ها رو جوری بار میارم که در انجام تکالیفشون مستقل باشن و شما مادرا اصلا  موقع مشق نوشتن بچه ها کنارشون نشینین و کاری بهشون نداشته باشین, بیشتر خوشم اومد!!!
یه روز هم با بچه ها رفتیم نمایشگاه لوازم التحریر برای خریدهای مدرسه و چه ذوقی داره خرید لوازم التحریر! احتمالا  این قدر که خودم شوق و ذوق داشتم گل پسر نداشت و همه غرفه ها رو گشتیم تا خوشگل ترین چیزا رو که البته طبق فرمایشات معلم محترمشون فانتزی هم نباشه پیدا کنیم! نمایشگاه از نظر تنوع خیلی خوب بود, ولی برخلاف تبلیغات انجام شده و انتظار من, هم چنان پر از اجناس چینی بود و با وجود اصرارم برای خریدن جنس ایرانی, چند قلم از خریدامون  به ناچار خارجی از کار دراومد! حالا درسته که تولید کننده لوازم التحریر تو ایران کمه, اما نمی شه به همین تولید کنندگان کم  تو این جور نمایشگاه ها غرفه بدن؟!
بعد از برگشتن از نمایشگاه بنا به خواست گل پسر نشستیم  تمام دفترا رو با هم جلد کردیم,  وسایلش رو برچسب اسم زدیم و همه چی رو مرتب و آماده گذاشتیم کنار تا موقع باز شدن مدرسه! راستش تا حالا فکر می کردم تو خونه مون فقط خودمم که هولم و باید کارامو زود انجام بدم , اما گویا گل پسر هم داره از این جهت یه کم بهم شبیه می شه! کوله پشتی اش رو هم مثلا خیلی از خودم هنر در کردم و  بعد کلی مدل دیدن تو اینترنت, با قلاب بافتم. کلی هم  بهش توصیه کردم که مراقبش باشه و خوب ازش نگهداری کنه چون خیلی برای بافتش زحمت کشیدم!
دوست دارم  مهر زودتر بیاد, بلکه زندگیمون یه نظم و ترتیبی خصوصا از جهت ساعت خواب پیدا کنه و بابرنامه بشیم! منم که دوباره کمی تپل شدم  پیاده روی هامو از سر بگیرم, باشد که اندکی لاغر شوم!