411. اندر حکایت مشق نوشتن با اعمال شاقه

حالا که یه هفته اس گل پسر داره حروف رو یاد می گیره و مشقاش بیشتر شده و دیکته شب هم به تکالیفش اضافه شده٬ موقع مشق نوشتن تو خونه مون بساطی برپاست دیدنی! 

خانم کوچولو که علاقه وافری به جامدادی و کتاب و دفترهای برادرش داره و هر کتاب و دفتر دیگه ای براش بیارم بی خیال اونا نمی شه٬ همه مداد رنگی  ها رو پخش می کنه کف خونه و اگه یه لحظه غفلت کنی یه خط خطی اساسی یا به قول خودش نناشی وسط درس و مشق های گل پسر انجام می ده! بعد صدای جیغ و داد گل پسره و گریه خانم کوچولو و مغز پوکیده من! 

این در حالیه که گل پسر معمولا با طمانیه تمام و در واقع همون فس فس خودمون مشقاشو می نویسه و در نتیجه این پروسه اعصاب خرد کن روز به روز طولانی تر هم می شه و من نیازمند صبر و تحمل بیشتر!


و البته که خانم کوچولو با وجود همه وروجک بازی ها و خراب کاری های روز افزونش٬ مدام شیرین تر می شه! مخصوصا حالا که یاد گرفته جمله های سه کلمه ای بگه٬ تو خونه بچرخه و آواز بخونه و هر کس از در میاد تو بهش بلند سلام کنه!

وقتی خیلی اذیت می کنه و من در تلاشم برای قورت دادن عصبانیتم٬ می گم:«خانم کوچولو تو روحت صلوات!» ایشون هم می فرمایند: «اللهم محمد!!!»

نظرات 8 + ارسال نظر
آفرین دوشنبه 11 آبان 1394 ساعت 06:26 ب.ظ

الهیییییییییییییییی! از طرف من خانم کوچولو رو ببوسید.
درسشون کجاست؟ ما درس ابریم

چشم!
اونا هم‌ درس ابرن.

مامان آویسا دوشنبه 11 آبان 1394 ساعت 11:49 ب.ظ

خانم کوچولو تو روحت صلوات! خیلی جالب بود
بافتنی دوس دارم

زن متاهل سه‌شنبه 12 آبان 1394 ساعت 02:08 ب.ظ

این سناریوی هر روزه خانه ما هم است
خوب میفهمم چی میگی
وی خانم کوچلوی ناز
پسرکم ولی تا هنوز درست حرف نمیزنه به غیر مامان که خیلی درست تلفظ میکنه بقیه حرفاش دقیق نیست
نظر به مشکلی که داشت کمی نگرانم

نگران نباش بعضی بچه ها دیر به حرف میافتن. همین‌که مامان رو درست میگه یعنی مشکلی نداره.

من و دخملی سه‌شنبه 12 آبان 1394 ساعت 08:47 ب.ظ

وای وای وای
از مشق نگو که دلم خووووووونه
امروز اینقدر با و دا و ب و ب و د و آ و ا گفتم مخم هنگیده بود غروب مجبور شدم برم نمک بخرم هرچی مغازه داره میگفت بابا جلوی پاته من نمیدیدمش!! دیگه مغازه داره میخواست بندازه بیرون!!
خدا بهمون رحم کنه تا آخرش زنده بمونیم

ای بابا! این قدر حرص نخور دوستم!
الهی آمین.

هاچ زنبور عسل چهارشنبه 13 آبان 1394 ساعت 08:57 ق.ظ

عی جووونم خانم کوچولو

پخموله بانو یکشنبه 24 آبان 1394 ساعت 01:53 ق.ظ http://sun-girl.ir

از آینده ی خودم ترسیدم!

نترس زندگی همینه!

جواهربازار یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت 10:29 ق.ظ http://bazarjavaher.rozblog.com/

اللهم صل علی محمد و آل محمد. یه صلواتی هم به روح خودم بفرستم قبل از این کامنت :)

خب دست بچه ها ریزه و نوشتن رو هم تازه شروع کردن و قطعا کند هستند. شما اگه مثلا در کاری آماتور باشی نسبت به حرفه ایها آهسته تر انجامش میدین.

ولی کلا دختربچه ها همیشه یه قدم جلوتر از پسرها هستن. چون شیرینترن هرچی آتیش بسوزونن باز آدم قربون صدقشون میره.

ولی پسرها از ازل مظلوم بودن. یه استادی داشتیم میگفت ما بچه بودیم موقع مدرسه رفتن دخترها لباس فرم قشنگ میپوشیدن و موهاشونم خوشگل میبستن انگار دارن میرن مهمونی اصلا!
ولی بسرها یه روپوش بدرنگ میپوشیدن با یه یقه جدا و یه جیب داشت که همیشه جوهری بود و با سر و صورتهای چرک و کله کچل ! واقعا تبعیض تا کجا؟! :)

بله درسته که تازه اول کاره و دستش کند! البته الان نسبت به اوایل بهتر شده.
اینا مال قدیم بود. حالا که پسرا هم خوشتیپ میرن مدرسه!

قاصدک شنبه 7 آذر 1394 ساعت 01:04 ب.ظ

الهیییییییییییییییییی نناشی

عاشق نناشیه بچه ام!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد