و خدایی که در این نزدیکیست

یه مواقعی حس می کنی روحت خسته و متلاطمه و با هیچی آروم نمی شه. نه کسی درکت می کنه, نه تلاشی برای خوب شدن حالت! دهنت هم اگر خدای ناکرده به درددل باز بشه, طرف مقابل برخوردش طوریه که بهت حالی کنه ناشکری می کنی و خوشی زده زیر دلت, وگرنه تو که مشکلی نداری! البته که خیلی ها نمی فهمن مشکل فقط بی پولی و مریضی سخت و داشتن شوهر ناجور و این قبیل مسایل نیست و آدم هم باید یاد بگیره که زیپ دهنش رو محکم بکشه و خیلی حرفا رو به خیلی کسا نگه!!!



این حال بد داشت ادامه دار می شد و خسته کننده. هیچ چیزی هم اساسی درمانش نمی کرد. دو شب پیش, شب آرزوها از خدا خواستم حالمو خوب کنه. گفتم خدایا ازت قلبی رو می خوام که با یاد تو آروم باشه. همون روز بود که یکی از دوستام دعوتم کرد برای شرکت تو کلاس شرح کتاب چهل حدیث. ساعتش و محلش برام خوب بود اما گفتم من باخانم کوچولو چه جوری بیام؟ می ترسم کلاسو به هم بریزه! گفت همه بچه میارن, تو هم بیار! بعد که با مامان حرف زدم و ازش خواستم جمعه که می ریم خونه مامان بزرگ, کتاب چهل حدیثش رو برام بیاره و گفتم اگر خانم کوچولو بذاره می خوام برم کلاس, کلی تشویقم کرد که حتما برو! گفت این جور کلاس ها و جمع ها حال آدمو خوب می کنه و مثل یه دوپینگ روحیه! (مامان فهمیده بود حالم خوش نیست؟!) بعد هم گفت یه چیزی نذر حضرت علی اصغر کن که خانم کوچولو سر کلاس آروم باشه.

دیشب خانم کوچولو خوب نخوابید و به تبعش من هم! دو دل بودم که با این خستگی برم یا نرم؟! اما صبح همه چی خوب پیش رفت. شازده زود بیدار شد و تا گل پسر رو گذاشتم مدرسه و برگشتم, صبحانه درست کرد. خوردم و خوابالودگی از سرم پرید. خانم کوچولو هم زودتر از معمول بیدار شد و بد اخلاقی نکرد. حاضر شدیم و رفتیم.

 

 


تعداد خیلی کم تر اون چیزی بود که فکر می کردم! کلی از کسایی که اعلام آمادگی کرده بودن نتونسته بودن بیان. یه مسجد بزرگ با یه استاد و شش تا شاگرد و بچه هاشون. خانم کوچولو هم خیلی بهتر از حد انتظارم بود! دور هم نشستیم کتاب رو باز کردیم. حدیث اول: مبارزه با نفس, جهاد اکبر. استاد می گفت و من لحظه به لحظه آروم تر می شدم. از این که سعی مون باید این باشه که نفس تحت سلطه خدا باشه نه شیطان. این که تمام اضطراب ها و تنش ها و ناراحتی ها به خاطر غلبه شیطان به نفس ماست و علی رغم این که خیلی از دستورات شرعی رو انجام می دیم, چون نفس رو کنترل نمی کنیم و شرع و عقل رو بهش حاکم, شیطان ما رو به سمت خودش می کشه... مثال زد. موقع مثال زدن صاف تو صورت من نگاه کرد و گفت یه روزایی از صبح که بیدار می شیم انگار درونمون جنگه! با خودمون غر می زنیم, از فلانی شاکی هستیم, پیش خودمون غیبت بهمانی رو می کنیم, حالمون بده. این یعنی غلبه شیطان! نماز می خونیم, قرآن می خونیم اما شیطان بهمون غلبه داره و برای همین اون نماز و قرآن هم حالمون رو زیاد عوض نمی کنه... و من اون موقع حس کردم داره شرح حال منو می ده!!!

 چند تا راهکار هم گفت. یکیش ترک جدل, این که چه قدر تو احادیث از مجادله (همون یکی به دو کردن خودمون!) منع شده و خدا چه پاداش بزرگی برای کسی که مجادله رو ترک می کنه در نظر گرفته. از ظن خوب داشتن نسبت به مردم گفت. این که سعی کنیم از رفتارهای بد دیگران (به شرط این که رفتار همیشگی و صفت طرف نباشه) برداشت بد نکنیم, پیش خودمون توجیهش کنیم و بگذریم که این کم ترین نتیجه اش راحت بودن اعصاب خودمونه! از معامله کردن باخدا و این که وقتی به خاطر خدا پا رو خواسته ای بذاری, یه جایی برات به بهترین شکل جبران می کنه...


و من چه قدر حالم خوش شد! چه قدر نیاز داشتم که یکی این حرفا رو برام بزنه. انگار یه بار سنگینی از روی روحم برداشته شد! نمی دونم شنیده های امروز تا چه اندازه روی رفتارم تاثیر مثبت داره و تا کِی, اما برام لازم بود, خیلی لازم!

و به لطف خدا امید دارم که حال خوشم ادامه دار باشه و کارها و رفتارم درست...


+چیزایی که نوشتم چند تا نکته خیلی خلاصه اس که چون برای خودم مفید بود, خواستم برای شما هم بگم. لطف کنین تو کامنت ها راجع بهشون بحث راه نیاندازین! با تشکر!



نظرات 20 + ارسال نظر
پرنده ی گولو شنبه 5 اردیبهشت 1394 ساعت 03:39 ب.ظ

سلام
به به
چقدر خوب
نذر حضرت علی اصغر رو دوست داشتم

سلام
البته من یادم رفت نذر کنم. اما خانوم کوچولو خیلی باشخصیت رفتار کرد!

چه جالب همین الان داشتم آخرین پستت رو میخوندم و کلی باهاش حال کردم که اومدم دیدم اینجا بودی!

مامان مترجم شنبه 5 اردیبهشت 1394 ساعت 04:04 ب.ظ

چه عالی! خدا خیلی دوستت داره که همچین فرصتی برات به وجود آورده.

بانو شنبه 5 اردیبهشت 1394 ساعت 04:17 ب.ظ http://delaram99.blogsky.com/

خوش به سعادتت . راستی میشه یه سوال بپرسم من تازه عضو بلاگ اسکای شدم چرا وقتی پست جدید میزارم اسم وبم در لیست وبلاگ های به روز شده نمیاد !!!!

نمی دونم!

مگهان شنبه 5 اردیبهشت 1394 ساعت 04:17 ب.ظ http://meghan.blogsky.com

من که تو کلاس نبودم ولی از خوندن این پست حتی حالم خوب شد !!!
این چند وقته اخیر همش درد منم همینه که حتی تو وبلاگمم چیزی نوشتم همه تعبیر بد کردن که ناشکری و چیت کمه ؟ اگه جای ما بودی چی ...
واقعاً هم حضور شیطانه که می تونه حال یه آدم رو انقدر بی دلیل بد کنه!
خوشحالم برات مامان خانوم مهربون ... و از ته دلم دعا می کنم خدا حالت رو از خوب به عالی بدل کنه

خوشحالم از این بابت!
امیدوارم حال شما هم عالی باشه به حق این ماه عزیز.

مامان آینا شنبه 5 اردیبهشت 1394 ساعت 05:57 ب.ظ

سلام سلام
نوشته تون عالی بود...خدا همه چیزه آدمه
دوست داشتین به وب من هم سر بزنید خوشحال میشم گلابتون بانو
ainanazari.blogfa.com

سلام
ممنونم

آرزو(همه اطرافیان من) شنبه 5 اردیبهشت 1394 ساعت 06:17 ب.ظ http://ghezavathayam.blogsky.com

عالیه دوست من!
خیلی خوشحالم و امیدوارم خانوم کوچولو تو همه جلسات کلاس همینطور خانوم باشه و تو باز بیای و از این مطالب خوب خوب برامون بنویسی

ممنون. منم امیدوارم!

سمیرا شنبه 5 اردیبهشت 1394 ساعت 08:22 ب.ظ

چه خوب که حالتون خوب شده. خدا رو شکر. معلومه که خدا خیلی دوستتون داره.
گلابتون عزیز تا اونجا که یادم هست گل پسر شما سال پیش به پیش دبستانی رفت. امسال هم پسر من قرار هست به پیش دبستانی بره. می خواستم نظرتون رو در مورد مدرسه اش بپرسم. این که راضی بودید که پیش دبستانی رو تو مدرسه گذروند؟ اگه اشتباه نکنم مدرسه غیر انتفاعی ثبت نام کرده بودید از مدرسه اش راضی بودید؟ به نظر تون دولتی خوبه یا غیر انتفاعی؟

ممنونم
بله از این جهت خیلی راضیم چون به محیط مدرسه عادت کرده و کلاس اول کارش راحت تره.
مدرسه اش غیرانتفاعیه و راضیم. کلاس اول رو هم همونجا ثبت نامش کردم.
نمیشه به طور کلی گفت دولتیخوبه یا غیرانتفاعی. به خیلی موارد بستگی داره. اما چون سمت ما مدرسه دولتی خوب نبود من غیرانتفاعی گذاشتم. به هر حال غیرانتفاعی ها معمولا امکانات و فوق برنامه ها شون بیشتره و جمعیت دانش آموزانشون هم کمتر.

سمیرا شنبه 5 اردیبهشت 1394 ساعت 08:28 ب.ظ

ببخشید که این قدر سوال پرسیدم و غیر مرتبط با موضوع پستتون بود ولی این روزها فکر مدرسه پسرم خیلی ذهنم رو درگیر کرده و متاسفانه نتونستم یه تصمیم درست بگیرم. اگه لطف کنید نظرتون رو در مورد مدرسه بهم بگین خیلی خیلی ممنون میشم.

خواهش میکنم.
بستگی به این داره که شما چه معیارهایی رو برای مدرسه در نظر داشته باشین و هم چنین روحیات پسرتون.
انشاالله بهترین انتخاب رو داشته باشین.

آفرین شنبه 5 اردیبهشت 1394 ساعت 10:10 ب.ظ

کوثر شنبه 5 اردیبهشت 1394 ساعت 11:13 ب.ظ http://manare.blogsky.com

سلام
منم یه مدتی که بدجور بهم ریخته ام...
چقدر خوب که چنین جای خوبی پیدا کردین.
ان شاءالله این رزق ها براتون امتداد داشته باشه.

سلام
انشاالله.ممنونم. امیدوترم حال شما هم خوش بشه.

بهار یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 ساعت 11:48 ق.ظ http://colourfullife.persianblog.ir/

چه خوبه که خدا راهی برای آرامش آدم پیش روش بذاره خوش به حالت که خستگیت در رفت.التماس دعا


محتاجم به دعا

رویای58 یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 ساعت 04:20 ب.ظ http://roya5849.blogfa.com

حال خوشت مستدام عزیزم.

مینا یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 ساعت 08:01 ب.ظ http://minayidays.blogfa.com

خبر نداری من چقدر نیاز داشتم چنین چیزی رو بخونم!
ممنون از به اشتراک گذاشتن چنین تجربه قشنگی

خیلی خوشحالم که براتون مفید بوده.

زیر این آسمون آبی (فاطیما) دوشنبه 7 اردیبهشت 1394 ساعت 08:25 ق.ظ

سلام
منم حس میکنم همین حالت در من ایجاد شده
روحم خیلی ناآرامه این روزها
البته بیشترش بخاطر استرس کارای عقب افتاده ام هست
اما خیلی نیاز به آرامش دارم

سلام
حق داری. فشار کاریت زیاده. انشاالله به زودی به آرامش برسی.

آزاده دوشنبه 7 اردیبهشت 1394 ساعت 08:39 ق.ظ

منم همین حال دارم با یه دختر کوچولو کلی پرونده(کارشناس رسمی ام)وکارهای اداره (کارمندم)و کارهای دانشگاه وکارهای خونه .مادری خیلی خیلی سخت می شه با وجود اینکه مادرم خیلی کمکمه .خوش به حال دخترت که مامانش تونست کارو برا مدتی کنار بزاره من در شرایط فعلیم نمی تونم . اما نمی دونی چقدر حالم خرابه ظاهرم رو حفظ می کنم همه تصور می کنن خیلی قوی ومحکمم اما...

بچه داری به اندازه کافی سخت هست وای به اینکه با کار بیرون هم همراه بشه.
البته شما مامانت کمکته و این خیلی خوبه. مامان من متاسفانه مریضه و هیچ کمکی نمی تونه بهم بکنه.
حالا که کمک مامانتو داری ازش استفاده کن و یه وقتایی رو فقط برای خودت اختصاص بده. بزن بیرون از خونه. برو گردش و خرید. یا اگر بتونی با همسرت گردش های دو نفره داشته باشین. اینجوری خستگیت قطعا کمتر میشه و انرژیت بیشتر.

سمیرا دوشنبه 7 اردیبهشت 1394 ساعت 11:16 ب.ظ

از پاسخ تون ممنون گلابتون جان. اتفاقا منم فکر می کنم اگه پیش دبستانی رو تو مدرسه ای بره که سال بعدش هم همون جا باشه براش خوبه.

فاطمه سه‌شنبه 8 اردیبهشت 1394 ساعت 01:28 ب.ظ

سلام گلابتون عزیز شما رو به خوندن کتاب معجزه شکر گزاری و انجام دوره 28 روزه‌ش توصیه میکنم خیلی حال آدم رو بهتر میکنه .برای من که خیلی مفید بوده .حس سبکی به آدم دست میده.من هم متاسفانه با خودم مجادله میکنم و سعی در ترکش دارم..شکر گزاری باعث میشه ناخودآگاهمون هوشیارتر بشه.در ضمن اگر از اون دسته آدم هایی هستید که به ندرت گله میکنید دیگران فکر میکنند شما در زندگیتون هیچ مشکلی ندارید و فقط اونها حق دارند از زندگی شون گله کنند و شما باید همیشه فقط شنونده باشید. تا جایی که براتون امکان داره از معاشرت با افرادیکه همیشه شاکی هستند پرهیز کنید خیلی تو روحیه تاثیر میزارن.اینها تجربه های خودم بود امیدوارم هر روز حالتون بهتر از روز قبل باشه.

سلام
اسمش رو نشنیده بودم. ممنون از توصیه تون.

سارا چهارشنبه 9 اردیبهشت 1394 ساعت 02:17 ب.ظ http://biadonyabesazim.blogfa.com

بسیار ممنون برای به اشتراک گذاشتن خلاصه درسها.
برام مفید بود.
استفاده کردم. و نیاز داشتم بهش.

خواهش میکنم. خوشحالم مفید بوده.

عطرین یکشنبه 13 اردیبهشت 1394 ساعت 07:09 ب.ظ

گلابتون عزیز خیلی پستت خوب بود میشه هر وقت رفتی کلاس بازم از چیزهایی که یاد گرفتی بنویسی ممنون میشم اگه این کار رو کنی ...

انشاالله.

افسانه جمعه 2 مرداد 1394 ساعت 05:56 ب.ظ

عالی جقدر خوشحالم شمارو بیدا کردم،همین الان که دارم وبلاکتونو میخونم زیاد حال خوبی ندارم
ولی یه خورده بهتر شدم ممنون

خوش اومدین.
خواهش می کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد