یک بعد از ظهر جمعه

استراحت بعد از ظهر جمعه مون این شکلی شده که نشستیم داریم تلویزیون می بینیم, خانم کوچولو یه برس میاره که سر گل پسر رو شونه کنه! اما شونه کردنش تبدیل می شه به کوبوندن برس تو سر برادر!!! گل پسر دستش رو می ذاره رو سرش و جیغ می زنه که:"مامان! بیا منو از دست خانم کوچولو نجات بده!!!" خانم کوچولو هم جیغ های ممتد بنفش می کشه که چرا گل پسر اجازه نمی ده به کوبوندن برس ادامه بده و این جیغ ها به بهانه های مختلف ادامه دار می شه...



با کلافگی می گم:"شازده! من می رم!" شازده با کلافگی بیشتر جواب می ده:" هر جا می ری منم با خودت ببر!!!"


+خانم کوچولو وروجکی شده غیر قابل کنترل, هر روز بلاتر از دیروز! و البته که شیرین تر و خواستنی تر! چند روز پیش با بچه ها و دوستی عزیز رفتیم پارک که یه هوایی بخوریم و بچه ها هم بازی کنن. اما از اونجایی که خانم کوچولو نیم ساعت بیشتر تو کالسکه دووم نیاورد و بعدش می خواست خودش به تنهایی بدون این که من دستشو بگیرم تو پارک بدوئه, از نفس افتادم و به این نتیجه رسیدم کار درستی کردم که بر خلاف بهارهای قبل زیاد پارک نیومدیم و امسال باید اصلا دور پارک رفتن رو خط بکشم!