در راه خانه ای مرتب

آخر هفته پیش بالاخره موفق شدم یکی دیگه از پروژه های اساسی خونه تکونی رو انجام بدم. مرتب کردن کمد لباس ها! پست های عارفه رو که راجع به داشتن کمد لباس خلوت می خوندم, ترغیب شده بودم یه تحول درست و حسابی تو کمد لباس هامون بدم اما حسش نمی اومد! این حس یه کاری اومدن هم اصلی ترین نقش رو در انجام کارهای بزرگ برای من داره! یعنی نه برنامه ریزی نه هیچی,فقط منتظر می مونم اون حسه بیاد تا یهو دست به کار بشم! این حس در راه مانده هم بالاخره نیمه شب پنج شنبه به سراغم اومد و در یه اتاق نیمه تاریک چند ساعتی مشغولم کرد! وقتی کارم تموم شد و من یه جورایی با بی رحمی کمدمو قلع و قمع کردم و تمام لباسای بی استفاده و کم استفاده رو برای دور ریختن یا بخشیدن کنار گذاشتم, دیدم تقریبا نصف حجم لباسای داخل کمد اومده کنار اتاق تو کیسه های بزرگ و یه کمد خلوت و مرتب با لباس های به درد بخور برام باقی مونده! _این جا لازمه یه تشکر ویژه از عارفه عزیز بابت راهنمایی های خوبش در مورد کمد لباس داشته باشم. هر چند کمد من هنوز خیلی با کمدهای کپسولی که عارفه می گه, فاصله داره و من هم اصولا آدمی نیستم که کمد کپسولی جواب گوی سبک زندگیم باشه, اما همین نصف شدن حجم کمد مساله بسیار تامل برانگیزیه!_ علاوه بر این وقتی لباس ها رو دسته بندی کردم و مرتب کنار هم چیدم, متوجه شدم بر خلاف تصور قبلیم وضعیتم ازنظر مانتو و شلوار و بلوز خوبه و به جز یه مانتوی مجلسی که برای عید لازم دارم, لباس های موجود که تازه نصف لباس های قبلین, کاملا برام پاسخگوی موقعیت های مختلف هستن!!!


داخل کمد درست شد اما مساله حجم لباسای اضافه بود که کلی از اتاق رو اشغال کرده بود! یکی از اقوام قرار بود تو اسفند ماه برن یکی از شهرستان ها و گفته بود اون جا آدم نیازمند زیاد می شناسه و اگر لباس بی استفاده ای دارم بدم تا براشون ببره. منتها نمی دونستم تو این مدت با این همه کیسه لباس چی کار کنم! اون هم با وجود خانم کوچولو که مدام می خواست به همشون بریزه!
شنبه صبح دیدم از خونه خانم همسایه (که دو پست قبل راجع بهش صحبت کردم) صدا میاد و از اون جا که ایشون تنهاست و رفت و آمدی نداره, کنجکاو شدم این صداها برای چیه و رفتم از چشمی در نگاه کردم! _مدونین اگه فکر کنین من آدم فضولی هستم!!!_ بعد متوجه شدم دو تا آقا از یکی از خیریه های بزرگ اومدن و دارن وسایل اضافی خانم همسایه رو می برن. جلوی در هم یک کامیون پارک بود پر انواع و اقسام وسایل و لباس هایی که از خونه های مختلف برای دادن به نیازمندان جمع آوری کرده بودن. منم فرصت رو غنیمت شمردم, در رو باز کردم و پرسیدم لباس های من رو هم می برن؟! و تا پاسخ مثبت دادن شش تا کیسه بزرگ لباس رو آوردم جلوی در و اون ها هم رسید دادن و زحمت بردنش رو کشیدن! البته یه بخشش رو هم که حس کردم احتمالا زیاد به درد اون خیریه نمیخوره رو نگه داشتم تا بدم اون شهرستانی که فامیلمون می گفت. بعد خانم همسایه گفت هر چند ماه یه بار با این خیریه تماس می گیره تا بیان و وسایلی که رو دیگه لازم نداره بهشون میده تا ببرن. خیلی برام جالب بود که تا لباس های اضافی مون رو جمع آوری کردم این طوری وسیله برای رسوندنش به دست کسایی که بهش احتیاج دارن فراهم شد و به جای موندن گوشه کمد, ازشون استفاده به دردبخور می شه.

نظرات 18 + ارسال نظر
دلارام دوشنبه 27 بهمن 1393 ساعت 03:00 ب.ظ

یعنی خرید کنسل شد برم سراغ کمد شاید من هم خوش تیپم

اصلا بعید نیست!

َعارفه دوشنبه 27 بهمن 1393 ساعت 03:54 ب.ظ http://joywithless.blogfa.com

چه عالی و هیجان انگیز! چقدر قشنگ که وسیله بردنشون به این راحتی جور شد خیلی خوبه.
من البته استقبال می‌کنم کسی کمد کپسولی برای خودش درست کنه ولی حتی کمد خودم هم دقیقا کپسولی نیست، چون نمی‌خوا ستم بشینم به این نیت خرید کنم. به نظرم آشنا بودن باهاش و دیدن اینکه تعداد کمی لباس چقدر می‌تونه کار کنه بهمون کمک می‌کنه بهتر انتخاب کنیم و خوش پوش‌تر باشیم! خوشحالم که برای تو این اثر رو داشته
دارم دنبال اون پست در مورد فامیل ساده زیستتون می‌گردم، چه جوری پیداش کنم؟

به به! صاحبش اومد!
ممنون از توصیه های خوبت.
من که هیچ وقت فکر نمیکنم کمد کپسولی برام جواب بده! چون هم تنوع موقعیت ها و جاهای مختلفی که میرم زیاده هم خودم خیلی تنوع طلبم!
آدرسشو گذاشتم برات.

نرجس دوشنبه 27 بهمن 1393 ساعت 04:38 ب.ظ http://narjeskhanom.blogfa.com

خدا وسیله رو جور کرده دیگه.
اول اون حس رو در شما ایجاد کرده!!
بعد هم چند واسطه جور کرده برای رسوندن روزی کسایی که الان به اون لباسا احتیاج دارن!!
این جور موقع ها رزاق بودن خدا و تصادفی نبودن اتفاقات زندگی رو بیشتر باور می کنم!

واقعا همین طوره. خیلی برام جالب بود!

مریم دوشنبه 27 بهمن 1393 ساعت 06:31 ب.ظ

میشه شماره خیریه رو به منم بدی؟ کدوم سمت هستن؟

شماره شو من ندارم! خیریه کهریزک بود که خیلی معروفه. از 118 میتونی شماره شو بگیری.

تینا دوشنبه 27 بهمن 1393 ساعت 09:38 ب.ظ http://tinak.blogfa.com

روحم تازه شد از این پست
من اگر چنین کاری بکنم مامانم کله م رو می کنه
مامان من کاملا از این آدماس که "حالا بزار باشه"
هر چند با تمام این اوصاف هر از گاهی بعضی چیزا رو یواشکی میدم بیرون و نیازی به گفتن نیست که مامان جان بیشتر اوقات اصلا متوجه نمیشه حتی!!!

منم یه زمانی مثل مامانت بودم اما تغییر رویه دادم!
شلوغی و داشتن اسباب و اثاث اضافی حالمو خراب میکنه.

آرزو(همه اطرافیان من) دوشنبه 27 بهمن 1393 ساعت 10:40 ب.ظ http://ghezavathayam.blogsky.com

نمی دونم چرا ولی انگار با این پست من سبک شدم مثل وقتی خودم از این کارها انجام میدم...

برای تو سه‌شنبه 28 بهمن 1393 ساعت 02:28 ق.ظ http://www.dearlover.blogfa.com

سلام
چه جالب واقعا اینجا است که باید گفت خدایا قدرتت و مهربونیت رو شکر
اینجا است که باید ببینیم خدای بزرگ به همه ما نگاه میکنه
به دل شما افتاد و لباسها رو جمع کردید انوقت بعد امدن بردن که به دست صاحبان جدیدشون برسونن
ما هم هر سال به تشویق مامان یک همچین مراسمی داریم پاکسازی کمدهامون اما امسال واقعا دلم می خواهد همت کنم و لباس های رو که نمی پوشم ببخشم

سلام
واقعا این مدل جور شدن وسیله رسوندن لباس ها به دست نیازمنداش خیلی جالب بود! من اصلا قصدشو این جوری نداشتم اما انگار قسمت اونا بود!
کار خیلی خوبی میکنی.

یکی سه‌شنبه 28 بهمن 1393 ساعت 10:24 ق.ظ

اگه ممکنه اسم و شماره اون خیریه رو بذار شاید به درد کسی بخوره چون به هرجایی نمیشه اعتماد کرد.

تو جواب یکی از کامنتها گفتم. خیریه کهریزک. شمارشو ندارم.

سمیرا سه‌شنبه 28 بهمن 1393 ساعت 11:36 ق.ظ

سالهای مستاجری یادم داده وسیله و لباس اضافه نگه ندارم...ولی منم میبرم شهرمون میدم به نیازمندان

درس خوبی گرفتین از مستاجری!

خانم اردیبهشتی سه‌شنبه 28 بهمن 1393 ساعت 01:00 ب.ظ http://mayfamily.blogsky.com

سلام
منم یک کوچولو از این کمدتکونی ها کردم ولی باید حجمش را بیشتر کنم

سلام
حجمو بیشتر کنی کلی حالت خوب میشه!

نوا سه‌شنبه 28 بهمن 1393 ساعت 03:15 ب.ظ

پستای مربوط به اتاق تکونی را بادقت میخونم تا انگیزه هادرمن بیداربشن اصلا هوای تکوندن هنوز در من بیدارنشده

کار خوبی میکنی! بخون!

مامان آویسا سه‌شنبه 28 بهمن 1393 ساعت 07:30 ب.ظ

منم چند وقت پیش لباسای اضافه رو جم کردم و دادم بهزیستی خیلی حس خوبی بهم دست داد کلی انرژی مثبت
متاسفانه اینقدر آدمای نیازمند زیاد شدن که آدم دلش هلاک میشه واسشون

بله متاسفانه...

مگهان چهارشنبه 29 بهمن 1393 ساعت 12:08 ق.ظ http://meghan.blogsky.com

منم دو تا کیسه لباس گذاشتم بدم بیرون و چند روزه الان گوشه اتاقمه :-(می بینمش روحم خسته میشه اصلاً !!! : (
چقدررر خوب و جالب بود این یهویی رسیدن تحویل گیرنده های لباساتون ! :دی
کاش یکی هم می اومد اتفاقی این ور و من اینا رو می دادم بهششش زود !

منم هنوز همه لباسا رو ندادم بیرون اما بیشترش رفته!
آره این که خیلی خوب بود!

سمیه چهارشنبه 29 بهمن 1393 ساعت 12:23 ب.ظ

عاشق کمد خالی و خلوتم این قسمت خونه تکونی رو بیشتر از همه دوس دارم بعدم چه بموقع خبردار شدین از موسسه خیریه
به نظر من باید با کابیتا و ظرف و ظروف هم همین کارو کرد ظرف در حد کابینتای اشپزخونه بدون بوفه و کمد اضافی برای ظرفا تو اتاق و ... حالا دلتو زد هر از چند گاهی ظرفای دم دستیتو می تونی ببخشی جاش وسایل جدید بخری راستی خیلی ذوق می کنم می ببینم پست جدید گذاشتین اول همه وبلاگایی که می خونم باز می کنم بعدش نوشته شمارو می زارم اخر از همه می خونم واسه خودمم جالبه که چرا انقدر نوشته هاتونو دوس دارم!!!

آره انگار ذهن آدم آزاد میشه!
من ظرف و ظروف اضافه ندارم. از بیشترشون استفاده میکنم.چون سالی چند تا مهمونی دارم!
خیلی ممنون از نظر لطفتون.

کوثر چهارشنبه 29 بهمن 1393 ساعت 06:08 ب.ظ http://manare.blogsky.com

سلام
من هنوز توانش رو ندارم که چنین کاری کنم و نصف لباسامو بدم بیرون.
آخه به نظرم یک خانم، باید تو هر سایزی باید لباس داشته باشه تا تو مواقعی که لاغر یا چاق میشه، بی لباس نمونه.
البته کلا خیلی لباس ندارم. وهر سال یه کمدتکونی می کنم و اندازه یک کیسه معمولا لباس هایی که لازم ندارم را می دهم بیرون...
موفق باشید.

سلام
آخه من خیلی لباس اضافه داشتم! لباسایی که مدتها بود نپوشیده بودمشون یا دوستشون نداشم!

شیما پنج‌شنبه 30 بهمن 1393 ساعت 12:08 ق.ظ

چه کار خوبی !
من هم خیلی وقته کمد تکونی نکردم...این پست باعث شد انگیزه پیدا کنم که به داد لباس های دست نخورده برسم :)

خوشحالم از این بابت!

بهاره شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 11:01 ق.ظ http://myyass.blogsky.com

من از این کمد تکونیا خیلی دارم و هر چیزی رو که تو شش ماه گذشته نپوشیدم می بخشم. جالب اینجاست که در حد چند روز کمد و کشو خالی می مونه و لباسای جدید سریع از راه می رسن. نه اینکه همشو خودم برم بخرما معمولا هدیه می گیرم. برای منم این یه جور بازیه جالبه

چه خوب. منم سالی یکی دوبار کمدتکونی میکنم اما این بار کمدتکونیم با بی رحمی همراه بود!!!

ارغوان سه‌شنبه 11 خرداد 1395 ساعت 08:41 ق.ظ

درودبه همه خانمهای پویا،تشکرویژه از عارفه خانم، من همیشه درحال پاکسازی بودم ولی شاید خیلی جدی نه،وقتی پیج،کانال ووبلاگدعارفه خانوم رو بادقت کامل چندین وچندبارخوندم، بایک انگیزه ودیدگاهی متفاوت شروع کردم:یک قفسه بزرگ ازاتاقم کم شد،نصفه کمدم خالی شدو.... بقدری فضای خونه دوست داشتنی ومرتب شده که باورم نمیشه اینجاخونه منه

منم کلا شیوه خانه داریم عوض شده و خیلی اوضاع خونه ام سرو سامون گرفته.
با تشکر از عارفه عزیز!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد