یک سالگیت مبارک!

حالا یک سال و دو روز از وقتی که این پست رو نوشتم می گذره. پستی که دعا کردم آخرین پست قبل از زایمانم باشه! پستی که با یه حس شیرین, بغض و اشک نوشتمش و هنوز هم خوندنش منو می بره به حس و حال خاص و غریب اون روزای انتظار و اشک به چشمام میاره...

امروز یک سال از روز تولد تو می گذره, از یکی از شیرین ترین و خاص ترین روزهای عمرم! از اون لحظه ای که صدای گریه ات رو برای اولین بار شنیدم و به اصرار خودم لای یک پارچه سبز گذاشتنت تو بغلم و بی اغراق حس کردم یه تکه از بهشت خدا اومده تو آغوشم. از اون روز بارها و بارها خدای مهربونم رو به خاطر این هدیه بی نظیرش شکر کردم و می دونم که هرگز نمی تونم از عهده شکر کامل این نعمتش بربیام.



زندگی با اومدن تو چه قدر قشنگ تر شد! خیلی بیشتر از حد تصور و انتظارم! تو با اومدنت دنیامو شیرین تر کردی و رنگی تر! با تو مادر بودن رو از اول دوره کردم, این بار دقیق تر و کامل تر, و با آرامش و لذت بیشتر, خیلی بیشتر!

بودن تو, تمام افکار و نقشه هایی که سال ها زندگیم رو, روی مبنای اون ها گذاشته بودم خیلی نرم و لطیف خراب کرد و یه زیر بنای نو براش ساخت. منِ خانوم وکیل رو تبدیل کرد به یه زن خانه دار و یه مادر تمام وقت که برخلاف زمان خونه نشینی سابقم, این بار خوشحالم و راضی!

تو یک سال بزرگ شدی و من چندین سال! روز تولد تو برای من هم یک تولده. تولد مادری که سعی می کنه صبور تر باشه و پخته تر. مادری که به خاطر وجود بچه هاش, علی رغم تمام مسئولیت ها و محدودیت ها, خیلی خیلی راضی و شاکره و با تمام وجود می خواد لحظه لحظه روزهای بچگی تو و برادرت رو زندگی گنه!


تولدت مبارک پری کوچولوی من!


با بهترین آرزوها...


 

ادامه مطلب ...