از دلتنگی های وبلاگی

چهار سال پیش تو هم چین روزی بود که از سر بی حوصلگی و خمودگی مفرطی که مدت ها دچارش بودم, با تشویق یکی از دوستام لپ تاپمو باز کردم, برای خودم یه وبلاگ ساختم و اولین پستم رو نوشتم!

بعد روز به روز علاقه و دلبستگی به خونه مجازیم بیشتر شد, کلی رفیق نازنین پیدا کردم و یه جورایی وبلاگستان شد پاتوقم! همراه روزهای خوشی و ناخوشی! 

ارتباط بین من و دوستای مجازیم, برخلاف اسمش خیلی هم واقعی بود و از صمیم قلب! با شادی های هم شاد شدیم و با غصه های هم غمگین! بیشتر از فامیل و دوست و آشناهای دنیای حقیقی برای هم حرف زدیم, درددل کردیم و پی گیر احوال هم بودیم...

خیلی وقت ها نظرات پر از محبت و صمیمیت دوستای مجازی و خواننده های گذری, تونست حالم رو خوش کنه, اعصابم رو آروم و خنده رو لب هام بیاره!



اما حالا این همه سکوت و سکون وبلاگستان آزارم می ده. وبلاگ های تعطیل شده, وبلاگ هایی که ماه هاست به روز نشدن, کامنت دونی های بی رونق و رفقای وبلاگی ای که مدت هاست ازشون بی خبرم...

دلم تنگه برای روزایی که اول صبح با شوق و ذوق لپ تاپمو باز می کردم, می رفتم سراغ گوگل ریدر, کلی پست جدید می خوندم و بعدش یه عالم حرف و نظر داشتم برای دوستام! روزایی که خیلی از حرفای تو دل و فکرای تو سر و اتفاقات دور و برم سوژه بود برای گذاشتن پست جدیدی که نوشته می شد و منتشر! برای اون همه گرما, هیجان, برو بیا و رفاقتی که تو فضای وبلاگستان موج می زد و حالا روز به روز داره کم رنگ تر می شه و بی حال تر...

و من در پایان چهارمین سال وبلاگ نویسیم که گوشی های اندروید و شبکه های اجتماعی جدید, همه رو دور خودش جمع کرده و شده رقیب قدرتمندی که داره بلاگستان رو از صحنه کنار می زنه,  دارم سعی می کنم که این اتفاق اقلا به طور کامل برای گلابتون بانو و ماجراهاش نیافته, هر چند که بی رونقی این جا گاهی دلسردم می کنه!!!