عکس های دیروز, تصویرهای امروز


دیشب که خونه مامان بودم, آلبوم های زمان بچگی و نوجوونیم رو از کمد درآوردم و غرقشون شدم. بیشتر تو عکسای یک سالگیم, زمانی که هم سن خانم کوچولو بودم! اون وقت به این نتیجه رسیدم که برخلاف تصورات قبلیم, دخترم چه قدر داره بهم شبیه می شه! چه قدر حالتای چهره اش و خصوصا چشم و ابروش شبیه بچگی های خودمه! بقیه هم تایید می کنن. بعد کیلو کیلو قندیه که تو دلم آب می شه از بابت این که یکی آرزوهام داره برآورده می شه. این که یه دختر شبیه خودم داشته باشم!



می رم سراغ آلبوم های بعدی. عکس های دوران مدرسه. می رسم به عکس های اردوی سال اول دبیرستان. عکس های سه نفره من و سین و فاطمه. _با فاطمه از زمان ابتدایی دوست بودم و با سین تو دوره راهنمایی دوست شدم. سال اول دبیرستان با هم بودیم و با این که سال بعدش من مدرسه ام رو برای خوندن رشته علوم انسانی عوض کردم, رابطه مون ادامه داشت._ بی اختیار اون تصویر سه نفره شاد و سرخوش شانزده سال پیش رو مقایسه می کنم با تصویر سه نفره دو هفته پیش که سین و فاطمه هر دو خونه مون بودن. خبری از اون شادی و سرخوشی نبود. به جاش گریه های فاطمه بود به خاطر اختلافات شدیدی که اخیرا با شوهرش پیدا کرده و تلاش من و سین برای این که آروم بشه و یه تصمیم درست بگیره. دلم خیلی گرفت, خیلی تنگ اون روزای بی خیالی شد...


نظرات 12 + ارسال نظر
کوثر جمعه 26 دی 1393 ساعت 01:11 ق.ظ http://manare.blogsky.com

سلام
آدم دلش تنگ می شود برای سرخوشی ها و دوستی های دیروز...
برای همان موقع که همه چیز برایمان بازی بود...
برای تصویرهای سیاه وسفید.
برای آرزوهای کوچک
برای...
کاش می شد برگردیم...
هی
امیدوارم تصویرهای امروزتان هم شیرین شود.
ملتمس دعا

یادش به خیر...
انشاالله.

بهار جمعه 26 دی 1393 ساعت 07:02 ق.ظ http://colourfullife.persianblog.ir/

این حست دقیق منو یاد حسی انداخت که خودم این دو روزه درگیرش بودم اتفاقی وبلاگ یکی از دوستام رو پیدا کردم که البته ما اوایل دوره کارآموزی یعنی 23 سالگی با هم دوست شدیم.پستاش رو که میخوندم تمام روزای این چند سال میومد جلوی چشمم.این که چه جوونای شاد و سرزنده ای بودیم و چقدر شرایط محیطی عوضمون کرده. دوستم به فاصله 2 سال پدر و مادرش فوت کردن ولی خدا رو شکر با امید و پشتکار الان شرایط خیلی خوبی داره و به اون چیزی که دوست داشته رسیده.امیدوارم دوست شما هم و البته هممون تو مسیر زندگی موفق باشیم.

اون حال و هوای جوونی و سرخوشی تکرار نشدنیه!
انشاالله.

آفرین جمعه 26 دی 1393 ساعت 10:18 ق.ظ

سمیه جمعه 26 دی 1393 ساعت 09:56 ب.ظ

حالا چرا انقدر دلت میخواست یه دختر شبیه خودت داشته باشی؟درمورد دوستتون هم انشالله خدا بهش کمک کنه ومشکلاتش رو حل کنه؛

دوست داشتم دیگه! حس خوبی داره. انگار یه آینه باشه که زندگی خودتو دوباره تو دخترت ببینی!
انشاالله.

دختری به نام صبر شنبه 27 دی 1393 ساعت 12:26 ق.ظ http://pop_corn.persianblog.ir

صمیمی ترین دوست منم با چندتا بچه قد و نیم قد با شوهرش خیلی اختلاف داره.... و من جز گوش دادن به درد و دل های تکراریش هیچ کاری ازم بر نمیاد
خیلی تلخه

انشاالله مشکلش حل شه.

حکیم بانو شنبه 27 دی 1393 ساعت 04:43 ب.ظ

خوبه که هنوز دوستای خوبی برای هم هستید.

بله. دوستان قدیمی خیلی با ارزشن.

برای تو یکشنبه 28 دی 1393 ساعت 01:13 ق.ظ http://dearlover.blogfa.com/

سلام
تبریک میگم که به خواسته ات رسیدی و خانوم کوچولو شکل خودت شده
الهی که بخت و اقبالش هم بلند باشه و خوشبخت بشه

ای وای از این روزگار افسوس که ان زمان قدر نمیدونستیم و دنبال بزرگ شدن بودیم

الهی که مشگل دوستتون به بهترین نحو حل ببشه

سلام
ممنونم. انشاالله.

یاسمن یکشنبه 28 دی 1393 ساعت 02:39 ق.ظ http://yasaman1387.blogfa.com/

من هم عاشق عکس و ورق زدن آلبومم

شهرزاد یکشنبه 28 دی 1393 ساعت 02:40 ب.ظ http://bellavita66.blogfa.com

هیچی شیرین تر از داشتن یه دختر شبیه مامانش نیست

جیکو یکشنبه 28 دی 1393 ساعت 11:11 ب.ظ

منم با ورق زدن آلبوم همیشه نوستالژیک می شم.

کوکوبانو دوشنبه 29 دی 1393 ساعت 06:09 ب.ظ

منم دلم یه دختر خواست اونم شکل خودم
از طرف من بچلون دخملی و
انشالله مشکل دوست هم حل بشه

انشاالله خدا بهت بده!

اندر احوالات چهارشنبه 8 بهمن 1393 ساعت 10:01 ق.ظ http://andarahvalat30.blogsky.com

چه سعادتی بابت دختر دار شدن داری
خدا ایشالا به دوستت کمک کنه

لطف خداست!
انشاالله.ممنونم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد