خوش آمدی آذر ماه!


 یه روزایی هم باید تو زندگی باشه که آدم بشینه, درست و حسابی با خودش فکر کنه و حساب و کتاب داشته هاش رو دربیاره. همه چیزایی که باعث خوشحالی و افتخارشه, چیزایی که شاید برای بقیه حسرت یا آرزو باشه, چیزای خیلی ساده و معمولی که شاید اصلا به چشم نیان اما نبودنشون زندگی رو خیلی سخت می کنه... اون وقت نداشته ها و ناراحتی ها و مشکلات قطعا خیلی کم تر آدم رو آزار می ده...

برای همینه که دیشب, بعد روزهای متمادی کلافگی و بی حوصلگی و نق زدن, با یه کم فکر کردن فهمیدم چه آدم بیخودی شدم و کلی خجالت کشیدم از خودم که این قدر زود کم میارم! به خدا گفتم تو غر زدن هام رو جدی نگیر و نزن پس کله ام! از روی خستگیه و نفهمی! فقط کمکم کن شاکر باشم و قوی...  به خودم قول دادم که یه کم با خودم و اطرافم مهربون تر باشم و انرژی های منفی رو بریزم دور و امروز از صبح زود دارم تلاش می کنم!


 

امروز هم قسمت شد رفتم مجلس روضه دهه آخر محرم, خونه یه دوست عزیز که خیلی حالم رو بهتر کرد.

و امید دارم که سومین ماه پاییز خیلی شاداب تر باشه برام!