نمایشگاه, شیرینی, سبزی پلو ماهی, مولودی و از این جور چیزها!


دو روز پیش که سین اومده بود خونه مون, جهت تلطیف فضا و خود شاد سازی, یهویی تصمیم گرفتیم بریم نمایشگاه مادر و کودک که روز اولش هم بود! بعد تا ناهار خوردیم و بچه ها رو حاضر کردیم رفتیم تا اونجا, ماشینو پارک کردیم و پیاده تا سالن نمایشگاه رفتیم و وارد شدیم از بلندگو اعلام کردن بازدید کنندگان عزیز هر چه زودتر بازدیدشون رو تموم کنن که ساعت کار نمایشگاه تا پانزده دقیقه دیگه تموم میشه!!! یعنی عمرا فکر نمی کردیم نمایشگاه ساعت چهار بعدازظهر تعطیل بشه! به فکرمون هم نرسیده بود که قبل حرکت از اینترنت ساعت کارش رو چک کنیم! با لب و لوچه آویزون یه دور خیلی سریع زدیم, یه اسباب بازی برای خانوم کوچولو گرفتم و همراه با آخرین نفرات از سالن خارج شدیم!

گل پسر به شدت حالش گرفته شده بود و غرغر می کرد که چرا براش اسباب بازی نخریدم! کلی براش توضیح دادم که نمایشگاه تعطیل شده و ما نمی دونستیم به این زودی تعطیل می شه و بعد هم قول پارک بهش دادم و از نمایشگاه یه سره رفتیم پارک! بچه ها کلی بازی کردن و خانوم کوچولو هم برای اولین بار سوار تاب و سرسره شد و بالاخره هم روی تاب خوابش برد!!!

موقع برگشت یه جعبه شیرینی به مناسبت تولد امام رضا(ع) گرفتم و بعد از حموم کردن گل پسر که حسابی تو پارک کثیف شده بود, یه قوری چایی لاهیجان دم کردم و آوردم و در حالی که زده بودیم شبکه قرآن که مراسم شب میلاد از حرم امام رضا رو مستقیم پخش می کرد, با شیرینی ها زدیم بر بدن!



این در حالی بود که گل پسر در اثر خستگی مفرط قاطی کرده بود و با گریه و زاری شدید رفته بود تو مود چرا در گنجه بازه چرا دم خر درازه؟!  با کلی سعی و تلاش بالاخره موفق شدم بدون جنگ و خونریزی دو تا شیرینی بچپونم تو حلقش تا یه کم خون به مغزش برسه و حالش جا بیاد!

بعد هم آقایون رسیدن و با شازده یه سبزی پلو ماهی مخصوص شب عید پختیم و دور هم شام خوردیم. مهمون هامون که رفتن, آشپزخونه رو مرتب کردم و بیهوش شدم!


دیروز عصر مولودی دعوت داشتم خونه یکی از همسایه های مامانم. برنامه ام معلوم نبود که حتما برم یا نه, که صبح سین زنگ زد و گفت خیلی دلش میخواد یه مولودی بره و قرار شد بیاد خونه مون که بعد از ظهر با هم بریم خونه مامانم و بعد هم مولودی. مراسم مولودی حال معنوی خیلی خوبی داشت و به هر دومون حسابی چسبید. برای همه دوستام دعا کردم, بیشتر از همه برای سین و نی نی تو دلیش...


+ این پست در اثر حملات بی وقفه خانوم کوچولو به لپ تاپ, طی چند مرحله و با زحمت فراوان تایپ گردید!!!