ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
چند روزه از خواب که بیدار می شم با خودم می گم امروز کار خاصی انجام نمی دم و بی خیال کارای خونه استراحت می کنم و به کارای خودم می رسم و ... و تمام این چند روزه رو هم بیشتر از قبل تو خونه راه رفتم و کار کردم و خسته شدم و کم تر خوابیدم!!!
تو تمام این ده سال زندگی مشترک هیچ وقت به اندازه این روزها مسئولیت و سنگینی بار زندگی رو احساس نکرده بودم! حالا نمی دونم به خاطر اومدن بچه دوم و بیشتر شدن حجم کارمه یا بالا رفتن سن و رسیدن به بلوغ سی سالگی؟!
علاوه بر به بچه ها, کسی که الان بیشتر از هر وقتی به رسیدگی و توجه نیاز داره شازده اس که مدتیه به خاطر استرس ها و مشکلات زیاد کاریش که روز به روز هم بیشتر می شه, مدام خسته اس, حال و حوصله چندانی نداره و احساس می کنم یه جورایی افسرده شده و اگه به دادش نرسم از دست رفته...
مدام فکرم درگیره و تو ذهنم برنامه می ریزم که چه جوری باشم و چی کار کنم که اوضاع به بهترین نحو پیش بره و البته که خیلی وقت ها هم حس می کنم کم میارم و نمی تونم همه چیز رو هم زمان مدیریت کنم و پیش ببرم! سرخوشی ذاتی من این روزها به طرز بی سابقه ای دست خوش تغییر و تحول شده...