گردش بهاره

دیروز در راستای فرار از کسالت و خواب آلودگی بهاره و گذران مفید اوقات, یه گردش سه نفره ترتیب دادم! خانوم کوچولو رو گذاشتم تو کالسکه, دست گل پسر رو گرفتم و راه افتادیم تو خیابونا! اول رفتیم سرای محله که راجع به کلاس هاش برای خودم و مهد کودک و خانه بازیش برای گل پسر سوال کنم. کلاس های روان شناسی و فرزند پروری داشت که تصمیم گرفتم برم و گل پسر رو هم تو ساعت های کلاس بذارمش مهد اون جا. مهدش هم بدک بود. البته ما عصر رفتیم که ساعت بازی بود و مربی ها و مسئول اصلی مهد نبودن. اما در حال برای چند روز تو هفته اونم دو سه ساعت ساعت خوبه! اگه دیدم مهدش به دردبخوره اون وقت بیشتر می ذارمش.

وقتی رفتم راجع به کلاس ها سوال کنم, یه آقای دکتر متخصص فیزیولوژی هم اون جا بود که هفته ای یه بار عصرها برای ویزیت مجانی میومد اون جا و ما از شانسمون وقتی رفتیم که دکتر اون جا بود! به توصیه خانوم مسئول کلاس ها از دکتر خواستم وضعیت بدنی گل پسر رو بررسی کنه و اگه مشکلی داره بهم بگه. نتیجه این بود که داره کف پاهاش به سمت صاف شدن می ره و باید روزی 5 دقیقه روی پنجه پا راه بره. توصیه هم کرد که یه کلاس ورزشی مثل ژیمناستیک یا ایروبیک کودکان ثبت نامش کنم. در همون حین فکر کردم خوبه خودم هم یه ویزیت بشم خصوصا که مدتیه خیلی در ناحیه پشت و شونه هام احساس درد دارم و آدمی هم نیستم که برای همچین مساله ای بلند شم برم دکتر!!! معاینه ام کرد و گفت گودی کمر خیلی زیادی دارم (اینو می دونستم البته!) و در اثر این گودی زیاد یه انحنای دیگه در قسمت شونه هام ایجاد شده و این دردا هم به همین خاطره. یه سری ورزش اصلاحی برام نوشت که به مدت 8 هفته انجامشون بدم تا وضعیتم بهبود نسبی پیدا کنه. البته آدرس یه کلینیک رو هم بهم داد که اگه تونستم برم و اون جا ورزش ها رو انجام بدم, ولی با وجود بچه ها تو خونه کار برام راحت تره. اینو به دکتره هم گفتم! حالا باید برم یه توپ جیمبال ( از این توپ بزرگا) بگیرم و بارفیکس وصل کنم برای ورزش ها, که امیدوارم عین بچه آدم همه هشت هفته انجامشون بدم و تنبلی نکنم!!!

بعد از سرای محله گل پسر رو بردم سلمونی مردونه تا موهاشو کوتاه کنن. این بار بردمش یه جای جدید که تازه نزدیکمون باز شده. کار سلمونی قبلی صد درصد باب میلم نبود. من دوست دارم زیاد موهاشو کوتاه نکنن و روهاش بلند باشه. هر بار هم اینو می گم ولی باز جلوشو زیادی کوتاه می کنن و اون جوری که می خوام نمی شه! برای همین گفتم ببرمش یه جای جدید ببینم کارش اون جوری که دلم می خواد هست یا نه. که اینم کامل باب میلم نبود, فرقش این بود که موهای گل پسر رو ژل زد و سیخ سیخی کرد و برای همین سوسول بازیا کلی گرون تر از آرایشگاه قبلی ازم گرفت!!!

بعدش به اصرار گل پسر رفتیم سمت پارک. سر راه یه سری به شهر کتاب زدم و با پولایی که برای تولدم کادو گرفته بودم سه جلد کتاب خریدم: شروع یک زن از فریبا کلهر, بعد از پایان ازفریبا وفی و توپ شبانه از جعفر مدرس صادقی. یک ساعتی هم تو پارک موندیم. گل پسر حسابی سرسره بازی کرد, من کتاب خوندم و با وسایل ورزشی کار کردم, خانوم کوچولو هم لطف کرد کلا خوابید! تو راه برگشت چند تا نون بربری گرفتیم و وقتی ساعت 8 شب با خستگی و گرسنگی فراوان رسیدیم خونه, نون ها رو با پنیر و خیار و گوجه و کره عسل آوردم خوردیم و عصرونه و شام رو یکی کردیم. برای شازده هم گذاشتم کنار!


امروز صبح بعد مدت ها قبل ساعت ده بیدار شدم تا با گل پسر بریم سمت سرای محله! ولی گل پسر بر خلاف گفته های قبلی و شوق و ذوق نشون دادنش, طبق معمول ادا و اطوار درآورد که نمی خوام برم و دوست ندارم و می خوام خونه باشم!!! بعد که کلی اعصاب منو خط خطی کرد و از صرافت بیرون رفتن انداختم, گیر داد که حالا بریم خونه بازی! منم که به این نتیجه رسیدم روش معکوس بهتر در مورد گل پسر جواب می ده گفتم:"اصلا نمی خوام بری خانه بازی. باید خونه بمونی!" بعد که اصرار کرد گفتم:"حالا اگه پسر خوبی باشی شاید فردا صبح ببرمت!" دیگه نمی دونم فردا چه بازی ای سر من درمیاره! خدا عاقبت منو با این بچه ختم به خیر کنه!!!



+ قالب قبلیم که بسیار دوستش داشتم به هم ریخته شد و مجبور شدم عوضش کنم. البته مدتی بود می خواستم از قالب های خود بلاگ اسکای استفاده کنم که امکاناتش بیشتر و کامل تره اما به خاطر دل بستگی به قالب قبلی این کارو نکرده بودم!